شیر آشیان
کن چاره ی بیچارگان ای دستِ تقدیر
سیرند و ما را کرده اند از زندگی سیر
مادر اگر طفلی بزاید در سحرگاه
از غصّه و غم می شود طفلک به شب پیر
گمگشته و گُم کرده راهیم در بیابان
کو اختری تا سر زند زین شامِ دلگیر
غم روی غم بارد چو باران بر سرِ ما
رستم اگر آید شود اینجا زمینگیر
این شهر و این تو ، هر کجا خواهی نظر کن
بر دست و پای مردم است از فقر زنجیر
با حسرت از پیرانِ آبادی شنیدم
ویران شد این شیر آشیانِ خالی از شیر
وقتی " رضا " نانی میان سفره ای نیست
بر دوشِ کی باید نهادن دستِ تقصیر ؟!
رضا پارسی پور
**************
#غزل
#شیر_آشیان
#رضا_پارسی_پور
رباعی / سرکویری...برچسب : نویسنده : baghebaran بازدید : 9