این غزلم برای بیش از سی سال پیش است .
رفتی و مهر خود به دلم جا گذاشتی
سنگی به رسم توبه به مینا گذاشتی
ای آفتاب ، با همه مهرت مرا چو شمع
تنها به دست باد صبا وا گذاشتی
ای آشنا به جان تو یادم نمی رود
روزی که تو به دشت دلم پا گذاشتی
خواهی بیا و خواه برو ، میل میلِ توست
حالا که بی نصیب دلِ ما گذاشتی
امروز بی وجود تو عمرم ز دست رفت
فردا چه سر کنم که نه فردا گذاشتی
ای شهسوار حُسن ، شکایت کجا بَریم
ما را میان گَردِ ستمها گذاشتی
ای آنکه نام ما به رفاقت نمی بری
از کی تو پا به کوچه ی حاشا گذاشتی
در آخرین نگاه " رضا " گفتمش که باز
رفتی و مهرِ خود به دلم جا گذاشتی !!
رضا پارسی پور
**************
#غزل
#آخرین_نگاه
#شهسوار_حُسن
#رضا_پارسی_پور
رباعی / سرکویری...برچسب : نویسنده : baghebaran بازدید : 9